زندگینامه محمدعلی شاه قاجار | 10 صفحه WORD رایگان
تحقیق زندگینامه محمدعلی شاه قاجار
10 صفحه – قابل دانلود
محمدعلی شاه در سال ۱۲۸۹ هجری قمری در تبریز متولد شد و مادرش تاجالملوک، دختر میرزا تقیخان امیرکبیر و عزتالدوله بود. وی در کودکی تحت تعلیم و تربیت یک آموزگار روسی به نام شاپشال زبان و فرهنگ روسی را آموخت. آموزگار روسی وی باعث شد محمدعلی تمایل زیادی به روسها و فرهنگ روسی داشته باشد، تا جایی که سالها بعد در دوران پادشاهی، تصویری از وی با لباس قزاقی نیز به دست مردم افتاد که موجب رنجش مشروطهخواهان و مردم شد.
دیگر مقالات سایت ، زندگینامه امیرکبیر
محمدعلی شاه تا پیش از پادشاهی با لقب محمدعلی میرزا، ولیعهد مظفرالدین شاه و فرمانروای آذربایجان بود. محمدعلی میرزا که خود نوه دختری امیرکبیر بود، با ملکه جهان دختر کامران میرزا و نوه ناصرالدین شاه ازدواج کرد و حاصل این ازدواج چهار فرزند به نامهای احمد میرزا، محمدحسنمیرزا، سلطان محمود میرزا و سلطان مجید میرزا بودند.
در روز ۲۸ دی ۱۲۸۵ شمسی، محمدعلی شاه قاجار متعاقب مرگ پدرش مظفرالدین شاه طی مراسمی رسماً تاجگذاری کرد و به عنوان ششمین شاه قاجار بر تخت سلطنت نشست. مراسمی که به دستور وی هیچ یک از نمایندگان مجلس شورای ملی به آن دعوت نشده بودند.
مورخان محمدعلی شاه را مردی خرافی توصیف کردهاند که انجام بسیاری از کارهایش را به جای اندیشیدن و رایزنی به فال، رمل و اسطرلاب میسپرد. مادرش بر او چیرگی و نفوذ داشت، با روحانیون مسلمان پیوندهای سختی داشت و همچون بیشتر شاهان قاجار باورمند به دین و اعتقادات اسلامی بود.
در اوایل صدارت عینالدوله در کادر هیات حاکمه توطئهای برای عزل محمدعلی میرزا از ولیعهدی و انتخاب شعاعالسلطنه برادر او، به ولیعهدی چیده شده بود، عینالدوله نیز از این توطئه پشتیبانی میکرد. محمدعلی میرزا همچنین به دلیل ترس از احتمال نزدیکی مشروطهخواهان به ظلالسلطان و نصب وی به سلطنت از مشروطهخواهان حمایت میکرد. بر همین اساس وی در مخالفت با عینالدوله مستبد در تبریز زمزمه همداستانی با آزادیخواهان را آغاز نمود و به اصرار او علما و روحانیون تبریز در تلگرافخانه اجتماع کرده و تلگرافهایی مبنی بر هواداری از علما و روحانیون مهاجر و ملیون به تهران مخابره کردند. در این زمان میرزا علیاصغرخان امینالسلطان نیز به امید اشغال مجدد مقام صدارت، علیه عینالدوله دست به فعالیت زده بود و از مشروطهطلبان حمایت میکرد.
در زمان محمدعلی میرزا بود که میرزا آقاخان کرمانی و یارانش را به گناه کشتن ناصرالدین شاه قاجار از عثمانی به قاجارها سپردند و محمدعلی میرزا نیز ایشان را سر برید و پوست کاهاندودشان را برای پدر تاجدارش به تهران فرستاد. محمدعلی شاه که ولیعهد مقتدری به حساب میآمد، هرچند تا پیش از پادشاهی با مشروطهخواهان همراه بود اما در پی مرگ پدرش و نشستن بر تخت پادشاهی از همان روز اول بنا را بر مخالفت با مشروطه گذاشت و در اولین اقدام نمایندگان مجلس شورای ملی را به مراسم تاجگذاری دعوت نکرد.
وی با اینکه یک سال پس از رسیدن به قدرت در آبان ۱۲۸۶ ضمن حضور در مجلس شورای ملی سوگند وفاداری به مشروطه یاد کرد، اما کمتر از دو سال پس از تاجگذاری طی تلگرافی به تمامی ولایات و حکام با رد فعالیت مجلس اول تأکید کرد: «این مجلس خلاف مشروطیت است و از این پس مخالفین را سرکوب خواهد کرد.»
به توپ بستن مجلس در ۲ تیر سال ۱۲۸۷ هجری شمسی و بازداشت و سرکوب رهبران و فعالان نهضت مشروطه به عمر کوتاه نظام مشروطیت ایران پایان داد و سرآغاز استبداد صغیر شد. با این حال بحرانهای متعدد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بیش از ۱۳ ماه دوران حکومت محمدعلی شاه را آشفته و متزلزل کرد. روزی که کلنل لیاخوف در تهران مجلس را به توپ بست، آشوب به سرعت شهرهای مهم ایران را در برگرفت. در تبریز که مهمترین شهر بعد از پایتخت بود، جنگ خیابانی مشروطهخواهان با نیروهای دولتی آغاز شد. تا ۱۰ ماه پس از تخریب مجلس ملی، مشروطهخواهان تبریز به جنگ نابرابر با نیروهای دولتی و گرسنگی در نتیجه کمبود آذوقه ادامه دادند.
مجاهدین توانستند پیروزیهایی به دست بیاورند اما با بسته شدن جادهها و محاصره کامل شهر مردم گرفتار قحطی شدند، نه تنها وعدههای مکرر محمدعلی شاه در احیای مشروطیت هیچ تاثیری بر رهبران ملی و مردم نداشت، بلکه همه چاره استقرار آزادی و قانون را در فتح تهران میدیدند. این چنین بود که مشروطهخواهان در دو جبهه به تدارک سپاه پرداختند تا همزمان به سوی تهران حرکت کنند. فرماندهی قشون اصفهان را صمصامالسلطنه، خان بختیاری برعهده داشت تا اینکه برادرش سردار اسعد به او پیوست و در رشت، نهضت ملی به کمک سپهدار اعظم (محمدولی خان تنکابنی) و یپرمخان ارمنی آماده حضور در تهران شد.
— دیگر مقالات ، زندگينامه علامه حلی —
دوران مملکت محمدعلی شاه
در این دوران مملکت چه از نظر داخلی و چه خارجی اوضاع نابسامانی داشت. از یکسو دخالتهای دولتهای انگلستان و روسیه ادامه یافته و با قرارداد ۱۹۰۷میلادی به اوج خود رسیده بود و از سوی دیگر مشروطهخواهان تبریز، که از ابتدای استبداد صغیر به قیام بر ضد سلطنت سرکوبگر قاجار برخاسته بودند با ادامه مقاومت، سبب خیزش دیگر نیروهای انقلابی شدند. با مقاومت مردم تبریز در برابر حکومت محمدعلی شاه و نیروهای متجاوز روس و در ادامه قیام بر ضد نظام استبدادی، بختیاریها به سرکردگی صمصامالسلطنه در اصفهان سر به شورش برداشتند و شهر را تصرف کردند. سردار اسعد بختیاری که در اروپا بود با آغاز شورشها از راه خلیج فارس به ایران بازگشت و با تجهیز قشون اصفهان به طرف تهران حرکت کرد و در قم مستقر شد.
دولت با نزدیک شدن قشون بختیاری
دولت با نزدیک شدن قشون بختیاری به وحشت افتاد؛ این چنین بود که سعدالدوله رئیسالوزراء، دست به دامن سر جرج بارکلی، وزیر مختار انگلستان شد تا با کنسول روسیه به ملاقات سردار اسعد رفته و او را از ورود به تهران منع کنند. خان بختیاری با رد ضمانت دولتهای خارجی در برقراری نظام مشروطه، عزم راسخش را در قیام علیه محمدعلی شاه و تصفیه عناصر استبدادی نشان داد. پیشنهادات دولت انگلستان و روسیه که تحت تاثیر مفاد قرارداد ۱۹۰۷ میلادی مبنی بر اشتراک سیاسی بیان شده بود با مقاومت سردار اسعد مواجه شد، بدین ترتیب پیشنهاد جای خود را به تهدید برای ورود نیرو از شمال ایران از طرف ارتش روسیه داد. در این هنگام نیروهای سپهدار اعظم به قزوین رسیدند و نمایندگان دو دولت برای جلب نظر فرمانده قوای شمال نزد او رفتند. جواب محمدولیخان تنکابنی همانند همرزمش، عزیمت قطعی به سمت تهران بود.
گیلان که همواره به عنوان مسیر ورود افکار تجددخواهانه و مترقی از اروپا شناخته میشد، پر بود از مجامع سری و مخفیانهای که در محیط استبدادی آن دوران نیروهای آزادیخواه را پرورش میداد. ریاست مجاهدان مشروطهخواه با یپرمخان ارمنی، میرزا حسینخان کسمایی و سردار محیی بود. مشروطهخواهان رشت به رهبری این سه تن به «باغ مدیریه» رشت یورش بردند و حاکم مستبد و دستنشانده آن، آقا بالاخان سردار افخم را کشتند. اما نگهداری قوای ملی شمال و کنترل رشت از عهده آنها خارج بود پس با درخواست از سپهدار اعظم برای فرماندهی نیروها، او را به عنوان پیشقراول سپاه مشروطه شمال در نظر گرفتند. هرچند محمدولی خان تنکابنی در محاصره تبریز در کنار عینالدوله حضور داشت اما با شدت گرفتن اوامر استبدادی محمدعلی شاه از قشون خارج شد؛ با این حال، پس از دریافت درخواست انقلابیون، با امتناع از ریاست نیروهای شمال، بیمیلی خود را نسبت به مشروطه نشان داد. سرانجام انقلابیون توانستند به شیوههای مختلف او را همراه کنند. با حرکت قشون به سمت جنوب و با تدابیر نظامی یپرمخان، قزوین به تصرف مجاهدان مشروطهخواه درآمد.
— دیگر مقالات ، زندگی نامه پروین اعتصامی —
قوای شمال در مسیر حرکت به تهران
قوای شمال در مسیر حرکت به تهران با نیروهای دولتی به فرماندهی کاپیتان «زاپولسکی» روبهرو شدند و درگیریها به شکست و عقبنشینی آزادیخواهان انجامید. پیش از جنگ کوتاه قشون بختیاری با نیروهای قزاق، سردار اسعد به نیروهای سپهدار اعظم پیوست. نیروهای ملی با عملیاتی که نقشه آن توسط یپرمخان طراحی شده بود، از دروازه بهجتآباد وارد تهران شدند. سپهدار و سردار اسعد به مجلس ملی رفتند و نیروهای یپرمخان قزاقخانه را محاصره کردند. با نفوذ به تمامی نقاط شهر، فقط بخش مرکزی پایداری میکرد. نقاط قوت محمدعلی شاه، قصر قاجار و قزاقخانه بود و فرمانده کل و حاکم تهران لیاخوف روسی. تمام روز ۲۳ تیرماه در تهران، جنگ خیابانی و گلوله باران ادامه داشت. کلنل روس که مقاومت را بیفایده دید با دستور صریح سفارت روسیه، نامهای به سپهدار اعظم نوشت و شرایطی برای تسلیم پیشنهاد کرد.
هنگامی که خبر محاصره تهران و نفوذ تا منطقه مرکزی شهر به محمدعلی شاه رسید، او و درباریان در کاخ سلطنتآباد پناه گرفته بودند. روسها که شرایط را بحرانی میدانستند از دخالت در امور داخلی ایران دست کشیدند. شاه که همواره متکی به نیروی روسها بود، چارهای نداشت جز اینکه به سفارت روسیه پناهنده شود. پس به همراه ۵۰۰ تن از سران، درباریان و بستگان خود راهی زرگنده شد. بدین ترتیب در ۲۵ تیر ۱۲۸۸ انقلاب مشروطیت که به ظاهر از دست رفته بود، جان دوباره گرفت. همان شب در مراسمی که در تاریخ مشروطه ایران به نام «مجلس فوقالعاده عالی» معروف است، محمدعلی شاه از سلطنت خلع شد.
طی اعلامنامهای که بعد از این جلسه در شهر پخش شد، پسر دوازده ساله محمدعلی شاه به نام احمدمیرزا به عنوان شاه تازه تعیین شد و عضدالملک نیابت سلطنت را به عنوان بزرگ خاندان قاجار برعهده گرفت. در این جلسه، چون هیئت وزیران تشکیل نشده بود، هیئتی به جای آن مأمور رسیدگی به امور کشور گردید.
بعد از این ماجرا مذاکراتی طولانی میان سفارتهای روس و انگلیس درباره شرایط خروج محمدعلی میرزا از ایران، استرداد جواهرات ملی، بازپرداخت دیون و رهن املاک شخصی او که احتمال داشت دولت روسیه مصادرهشان کند، صورت گرفت و در موافقتنامهای که به امضای نمایندگان دولتهای مذکور و مشروطهخواهان رسید، برای شاه مخلوع ۸۰ هزار دلار مقرری سالانه تعیین شد. محمدعلی میرزا با خانواده و ملازمانش از سفارت روسیه برای عزیمت به بندر «ادسا» راهی ساحل دریای خزر شد و با کشتی خاک ایران را ترک کرد.
با برچیده شدن بساط حکومت محمدعلی شاه، مجلس عالی فوقالعاده کابینه جدید را انتخاب کرد. سپهدار اعظم به ریاست وزرا و وزارت جنگ رسید و سردار اسعد بختیاری در وزارت کشور منصوب شد و یپرمخان ارمنی کار حفاظت تهران را برعهده گرفت و شهربانی کل را تصدی کرد. در پی این تحولات، با تلاش مشروطهخواهان، مهرماه سال ۱۲۸۸ هجری شمسی انتخابات مجلس در سراسر کشور برگزار شد و مجلس ملی رسماً گشایش یافت.
محمدعلی میرزا چندی کیست ؟
محمدعلی میرزا چندی پس از فتح تهران به فکر بازگشت به سلطنت افتاد، این چنین بود که با یاری روسها سپاهی فراهم کرد و به سوی ایران تاخت اما جز شکست نصیبش نشد و این تلاش ناکام باعث شد مقرری ماهیانه وی نیز قطع شود. وی بعدها به بندر ساوونا در ایتالیا تبعید شد و به سال ۱۳۴۴ هجری قمری در همین شهر درگذشت. پیکر وی پس از انتقال به کربلا در این شهر به خاک سپرده شد.
تشییع جنازه محمدعلی شاه در ایتالیا
حرکت آهسته نعشکش باشکوه دولتی، که با صدای ترنم غمانگیز دسته موزیک رسمی دولت ایتالیا همراه بود، در صبح رخوتانگیز بندر سن رموی ایتالیا، مردم این بندر زیبا را کنجکاوانه به دیدن آدمهای پشت نعشکش رهنمون میکرد که با حالی حزنآلود به آهستگی قدم میزدند. کسانی چون احمدشاه قاجار ــ که درست در آن ایام در آخرین سفر بیبازگشتش در پاریس به سر میبرد و برای تشییع به ایتالیا آمده بود ــ و دو فرزند دیگر شاه معزول یعنی سلطان محمود میرزا و سلطان مجید میرزا و شاه عثمانی و تنی چند از فرستادگان اروپایی که به احترام شاه ایران در این مراسم آمده بودند. جنازه پس از این مراسم رسمی با کشتی به سوریه و سپس با وسایل حملونقل زمینی به عراق منتقل شد و در کنار پدرش مظفرالدین شاه در کربلا در جوار حرم حسینی مدفون شد.
در آن هنگام که محمدعلی میرزا در سکرات مرگ بود فیالواقع نفس قاجار به شماره افتاده بود. رضاخان سردار سپه که در تهران در کنار ولیعهد احمدشاه حضور داشت درحال پروردن افکار عمومی برای تغییر حکومت به جمهوری بود و هم شاید نقشه برای سلطنت خود میکشید. نقشهای که ماهی چند بعد از این بهثمر نشست.امضای فرمان مشروطه و مجلس عدالتخانه و … به دستان بیمار و مغز غیرفعال مظفری و تایید آن به دست ولیعهدی که با اطلاع درباریان از احتمال مرگ پدر، یکراست از تبریز به تهران آمده بود فیالواقع آغاز شمارش معکوس سقوط حکومت مطلقه سلطنتی بود. هر چند فتور سلطنت قاجار شروع شد ولی با ندانمکاری سران مشروطه ملت از چاله قاجار به چاه پهلوی افتاد.
چاله قاجار به چاه پهلوی
شاه جوان ــ که در این هنگام ۳۵ سال بیشتر نداشت ــ بر خلاف جدش امیرکبیر (وی نوه دختری امیرکبیر یعنی تاجالملوک معروف به ام الخاقان بود) آدمی سیاستمدار نبود و حتی در دوره ولایتعهدی هم تربیت درست و درمانی نداشت، چنانکه سرآرتور هاردینگ وزیر مختار بریتانیا در سفری که به تبریز داشت و سپس بعد از آن هم، از وجنات این شازده جوان تصویری نهچندان زیبا ارائه داده است. وی در خاطراتش مینویسد:
شاهزاده محمدعلی میرزا مردی بود چاق و سنگین وزن که قیافهای گندمگون، چشمانی سیاه و زنخدانی مضاعف داشت و این علامت اخیر نظر بیننده را آنا جلب میکرد. والاحضرت گرچه مثل تمام اولاد طبقه اشراف ایران بینهایت مودب و خوشبرخورد بود ولی در ضمن نخستین ملاقاتم با وی (در تبریز) به این نتیجه رسیده بودم که این شاهزاده قاجار، به عکس پدر جوانی است سنگدل و خشن که از حیث تربیت و شئون اکتسابی ابدا به پای پدر نمیرسد. اولین داستانی که درباره خوی و خصلت جبلی والاحضرت پس از ورودشان به تهران شنیدم این بود
که شاهزاده در حین استحمام در کاخ سلطنتی به موقعی که وارد خزانه حمام میشده پایش لغزیده و به زمین خورده بوده است. با اینکه عوارض ناشی از این تصادف خیلی جزئی بوده و از یکی از دو خراش مختصر تجاوز نمیکرده است، درباریان چاپلوس که فرصت را برای تقرب به این خورشید طالع سریر سلطنت مغتنم میدیدهاند فورا شروع به جمعآوری صدقه به شکرانه دفع بلا از وجود والاحضرت کرده بودند و وجوه گردآوری شده قرار بوده است بعدا میان مساجد، تکایا و مستمندان پایتخت توزیع شود…
هنگامی که صدقه درباریان را در خورجینی بزرگ به حضور نایبالسلطنه میآورند تا از ایشان کسب تکلیف کنند که وجوه جمعآوریشده به کدام یک از مساجد یا بقاع متبرک باید فرستاده شود یا اینکه اگر نظر شاهزاده بر این تعلق گرفته که همه آن پولها میان فقرا و مستمندان تقسیم شود نام و محل گیرندگان را شخصا تعیین فرمایند، والاحضرت به محض دیدن خورجین ضخیم پول، تکلیف همگان را در جملهای کوتاه روشن و امر صادر میفرمایند که «…شما کار نداشته باشید همه این پولها را در اختیار من بگذارید تا خودم به نحو مقتضی ترتیبش را بدهم که در کجا باید مصرف بشود و مطمئن باشید که همه آنها در محلی که بیشترین احتیاج را به این وجوه دارد خرج خواهد شد…»
بنا به شایعاتی که در تهران رواج داشت، پس از آنکه خورجین را تمام و کمال تسلیم ولیعهد کرده بودند، دیگر کسی چیزی دربارهاش نشنیده بود. اما اطرافیان والاحضرت متفقالقول بودند که معظم له خود را برای آن شکرانه مناسبتر و مستحقتر از همه تشخیص میداده، زیرا با آن حرص و ولع جبلی که خداوند در وجودش به ودیعه نهاده بود تقریبا امکان نداشت دیناری از آن پولها به مصارف غیرلازم برسد و مثلا نصیب فقرا یا مستمندان تهران شود.»
شاید این خاطرات تند و تیز را به دشمنی انگلیسها نسبت به محمدعلی شاه منتسب کنیم، ولی حتی خود نویسندگان روس هم چندان به نیکی از این شاه یاد نکردهاند. چنانکه مامونتف که بهعنوان جهانگردی روس ــ و در واقع به نظر میرسد بهعنوان مخبر اطلاعاتی ــ در دوره پادشاهی محمدعلی شاه در ایران بود، در این خصوص مینویسد:
«حکمران ایران محمدعلی شاه طرفدار بزرگ روسیه محسوب میشود. مشارالیه کمی روسی میداند و در مواقعی که یکی از اتباع روسی به علتی به حضور او معرفی شود سعی میکند روس دانستن خود را به او بفهماند. شاه آدمی است کوتاه قد و خیلی فربه، صورت چاقی دارد، اخلاقا بیشتر مایل به زندگی بیسرو صدا و آرام شرقی است تا به رتق و فتق امور مملکت خراب از همگسیختهای که زمانی خیلی عظمت داشته است.
شاه تنبل و بیعزم و اراده مذهبی کاملا تحت نفوذ درباریان خود قرار گرفته و تمام امور مملکتی اگر بتوان هرج و مرج کاملی را که در اداره عالیه ایران است چنین نامید بدون کوچکترین رسیدگی و تفتیشی در دست درباریان بیمسوولیت میباشد… شاه در قصر خود که به وسیله دیوارهای بلند و مستحفظین قصر از شهر جدا است، در قصر لمیده تقریبا روزی شش ساعت مشغول نماز و باقی وقت را در اندرون به سر میبرند، حرم شاه مختصر و عبارت است از یک زن، که از خانواده سلطنت است با خانمهای نزدیک به او و عدهای خواجه حرمسرا و دهها پسربچههایی که در اتاقهای اندرون خدمت میکنند. بزرگترین کیف شاه این است که مقابل میز کوچکی به خوردن تنقلات و شربتآلات و شرابهای شیرین وقت بگذراند.»
این سستعنصری و عدم پایبندی اخلاقی شاه، به ارکان حکومت وی هم رسوخ کرد، چنان که به هنگامه ایجاد اختلافات اساسی در واقعه مشروطه با دادن وعده و وعید دروغ به مشروطهخواهان و اصلاحطلبان که هر بار با خلف وعده وی روبهرو میشد و هر بار هم با عذرخواهی و امضای پشت قرآن به رسم قسم، دل آنان را نسبت به خودش نرم میکرد، ولی ادامه این امر موجب سست شدن پیوند شاه و مشروطهچیان شد.
مشروطهچیان تندرو هم هر چه در دل داشتند ناروا و روا نسبت به شاه جدید و خانوادهاش در مطبوعات آزاد آن زمان مینوشتند و شاه را به عصبانیت وا میداشتند. شاه هم که دل به تخت کیان بسته بود و چندان با مشروطه همراه نبود بدش نمیآمد که حکومت مطلقه جدش ناصرالدین شاه را احیا کند. روسهای دور و بر شاه هم بر این میل شاهانه میافزودند و در مقابل دل انگلیسها را که شاه را روسوفیل میدیدند مکدر میکردند، چنانکه انگلیسها هم در رقابت به روسیه، دل در گرو مشروطه بسته بودند.
این جدال روس و انگلیس که تازه هم نبود و صد سال در این کشور ریشه دوانیده بود، به توپ بستن مجلس نورسته انجامید و مشاوران شاه نادانی کردند و به دست خود تیشه به ریشه شاه زدند. شاه سالی بیش دوام نیاورد. پایههای قاجار چنان سست بود که حتی بسیاری از شاهزادگان هم به هر دلیلی در صفوف مجاهدان درآمده بودند و حداقلش آن بود که دفاعی از شاه نکردند که نکردند.
شاه با پانصد نفر از نزدیکانش و برخی سربازان به باغ زرگنده الهیه تهران که باغ ییلاقی سفارت روس بود پناه برد و خود به خود حکم عزل خود را امضا کرد. این باغ خوشمنظر که آثارش بهعنوان باغ سفارت روس همچنان در منطقه الهیه دیده میشود برای شاه خوشیمن نبود. پنجاه و دو روز بعد شاه با تعدادی از نزدیکانش به معاونت و ضمانت روسها با سه اتومبیل به سمت انزلی و از آنجا از طریق باکو به بندر اودسا در کنار دریای سیاه رفت و ۱۰ سالی رحل اقامت افکند. عمه شاه که زن ظهیرالدوله بود از زندگی سخت و غمبار شاه در باغ سفارت خاطراتی دارد. وی که چند روز بعد از پناهندگی شاه به سفارت به دیدنش رفته بود، در نامهای به همسرش به این بازدید اشاراتی دارد:
چند روز پیش رفتم کامرانیه و شنیدم که شاه گفته دلش میخواهد مرا ببیند. فرداش کالسکه خبر کردیم و به اتفاق فروغالملوک رفتیم زرگنده. کالسکه تا پای عمارت بزرگ رفت… در آنجا پیاده شدیم و رفتیم توی سالن بزرگ. از نوکرهای شاه فقط عبدالله خان خواجه، مجللالسلطان، یک آبدار و یک قهوهچی باقی مانده و دیگران همه او را ترک کرده و رفتهاند. پس از چند دقیقه شاه وارد شد. چه شاهی! چه شاهی! ای بیچاره شاه! چه عرض کنم. راستی هرکس او را در این وضع میدید دلش میسوخت. تا چشمش به من افتاد بیاختیار شروع به گریه کرد و گفت: عمه جان دیدی چه به سرم آوردند! عرض کردم هیچکس کاری به شما نکرد.
همه را خودتان باعث شدید. پس حالا که آمدهاید سفارت، اقلا کار را از این بدتر نکنید…عمه جان، مرا سرزنش نکن که به سفارت اجنبی پناهنده شدم. آمدنم از ترس نبود. دیدم این سلطنت دیگر به دردم نمیخورد. گیرم با اینها صلح کردم یا زورم رسید و همه را کشتم. باز رعیت ایران، این نوکرهای نمک به حرام، مرا دوست نخواهند داشت. تک و تنها با یک مملکت دشمن چه کنم! هر قدر هم با اینها خوب رفتار میکردم باز نتیجهاش همین بود که میبینی. اگر نیامده بودم به سفارت روس، میریختند و در همان قصر سلطنتآباد مرا میکشتند و زن و اولادم را اسیر میکردند. فکر کردم همین بهتر است بیایم به سفارت که اقلا جانم و ناموسم در امان باشد.»
پس از انتشار خبر مرگ محمدعلی شاه، در نبود احمدشاه که در اروپا به سر میبرد از سوی نخستوزیر یعنی رضاخان سردارسپه مجلس ختمی در مسجد شاه بازار تهران برگزار شد. شاه تبعیدی این شانس را داشت که قبل از انقراض قاجاریه از دنیا برود و شاهد تبعیدی دیگری از این خاندان نباشد.
- انقلاب مشروطه، ابوالقاسم خان ناصرالملک
- علیاکبر دهخدا، چرند و پرند
- انقلاب مشروطه ایران، ژانت آفاری
دیگر مقالات ، آشنایی با مرجع تقلید (مکارم شیرازی)
پسورد فایل : گزارش خرابی لینک
درباره مدیریت
وبسایت تحقیق آمــاده با هدف یک سایت آموزشی، تحقیقی، وبگردی و اطلاع رسانی در جهت پیشرفت علمی دانش آموزان، دانشجویان و کاربران اینترنت راهاندازی شده است.
نوشته های بیشتر از مدیریت
دیدگاهتان را بنویسید